تا خوار بشه تو چشمایه کسایی که نمیتونن ببینن....
♥♥♥
احتمالا زمستان سال ۶۸ بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و … در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله علیها بی ادبی می شد. من این را فهمیدم. لابد دیگران هم همین طور، ولی همه لال شدیم و دم بر نیاوردیم. با جهان بینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتما منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم. اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: “خدا لعنتت کند! چرا داری توهین می کنی؟!” همه سرها به سویش برگشت. در ردیفهای وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکی بر سرش بود . اورکتی سبز بر تنش. از بغل دستی ام (سعید رنجبر) پرسیدم : “آقا را می شناسی؟” گفت : “سید مرتضی آوینی است.”
افلاکیان زمین – صفحه12
خلاصه داستان : «بوسیدن روی ماه» درباره دو زن میانسال به نامهای فروغ و احترام است که بیش از چهل سال در همسایگی هم زندگی میکنند، در اواسط جنگ هر دو پسرانشان به جبهه رفتهاند و اثری از آنها به دست نیامده است. فروغ از بیماری سختی رنج میبرد و به گفته پزشکان چند ماه دیگر بیماری او را از پای در میآورد تا اینکه خبر میرسد باقیمانده جنازه حسین، پسر احترام و نشانههایی از او پیدا شده است… .